دانـــــشـــــجــــــویـان هــــــوشـــــبــــــری 91 ایــــلام | ||
|
یه زمانی وقتی تو اوج مشکلات بودم از همه چیز و همه کس خسته می شدم ،میگفتم: خدایا جون منو بگیر و منو راحتم کن........... اما گذشت زمان منو با واژه ی مرگ غریبه کرد دیگه نمیگم خدایا میخوام بمیرم، میگم خدایا میخوام برگردم . برگردم پیش خودت همونجای که منو فرستادی من پی آرامشم و میدونم که هیچ وقت به اون آرامش نمیرسم همیشه ته دلم با اینکه خیلی خوشحال بودم اما یه غمی بود یه چیزی رو کم داشتم هیچ وقت ندونستم چیه خیلی وقتا گفتم عشقه!!! اما عشق به کی ؟ بعضی وقتا گفتم دلتنگی !!!دلتنگ کی ؟ میرفتمو به همه سر میزدم ، خانواده ، دوستان و و و اما باز هم قلبم آروم نمیگرفت ی روز استادم گفت ما از جایی اوومدیم که اصل ما به اونجا تعلق داره (عالم ملکوت ) جایی که کنار خداوندیم و از همه ی بدیها دور و چنان آرامشی رو اونجا گذروندیم که تو این دنیا هیچ وقت به اون آرامش نمیرسیم و برای یه مدت کوتاه خدا به ما ماموریت میده تا بیایمو یه زندگی جدید داشته باشم اما دور از او دور دور نه اون همیشه کنارمونه اما اینجا ما اسیر جسمیم و این نزدیکی رو خیلی موقع ها احساس نمیکنیم و میگیم تو صدای منو نمیشنوی ،تو منو یادت رفته،مگه من بنده تو نیستم ...و لب به شکوه و شکایت غافل از اینکه از رگ بهمون نزدیکتره نا خوداگاه بغض گلومو گرفت خوشحال شدم خیلی... گمشده امو پیدا کرده بودم گمشده ی من خدا بود عشقی که تو قلبم بود عشق به خدا بود دلتنگیا بهونه ای بود برا برگشتن خدایا من نمیخوام بیام من میخوام برگردم میخوام برگردم همونجای که بودم کنار تو باشم از اینجا خسته نیستم اما آرامشو گم کردمو میدونم که اونجا جا گذاشتم خدایا می خوام برگردم،کمکم کن............................ نظرات شما عزیزان: مجید
ساعت10:08---7 دی 1392
استادی در یکی از دانشگاههای خارجی به شاگردانش میگوید: بچه ها تخته رو میبینید؟ همه میگن آره
میگه لامپ رو میبینید؟ همه میگن آره میگه منو میبینید؟ باز هم همه میگن آره استاد میگه: خدا رو میبینید؟ میگن نه.بعد استاد میگه پس خدا وجود نداره بعد یه دانشجوی ایرانی بلند میشه و میگه لامپ رو میبینید؟ همه میگن آره تخته رو میبینید؟ همه میگن آره میگه منو میبینید؟ باز هم همه میگن آره میگه مغز استاد رو میبینید؟ همه میگن نه به افتخار همه ایرانی های باغیرت لیلا
ساعت18:16---6 دی 1392
خدای من خداییست که دست گیر است نه مچ گیر!
دستم را میگیرد همان طور که هستم! بدون پیش شرط همین و بس . . .متن فوق العاده ای بود.مرسی گلم
خیلییییییییییییییییییییییییی خوشمل بوووووووووووووووووووود زهرایی جونم اشکمو در اورد
خیییییییلی قشنگ بود!!!
مرسی از مطلب خوبتون!!! منتظر پست های جدیدتون هستیم!! [ پنج شنبه 5 دی 1392
] [ 22:15 ] [ Z.n ] |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |